Friday, August 04, 2006


Tuesday, August 01, 2006

شیره زنانگیم به تمامی مکیده می شود
در سماجت پیچک خشک این یائسگی پیش رس
در خلا مرگبار این بستر سرد
کدام باد گزنده استخوان سوز شعله جانم را افسرد؟
کجاست آن نجوای گرم تو
که چشمه های خشکیده تنم را از عطر گرم باروری آکنده می کرد؟

Wednesday, July 19, 2006

مشاطه خسته و پاکشان می خرامد.نگاهش با پلکهای نیمه بسته بروی صورتم می لغزد
...
روی صندلی لم داده ام.بوی شیرین تنش رابا ولع فرو می دهم.هرگاه چشم باز می کنم نگاهم در پوست نازک گردنش آرام می گیرد
به آهستگی چیزی زمزمه می کند.دستهای نرمی دارد.سینه اش گاهی به لبهایم ساییده می شود.با پلکهای فروافتاده می بویمش
با عطر مرطوب تن جاافتاده اش ، سودایی بیرحمانه به جانم چنگ می اندازد
هوس مکیدن آن غبغب لطیف.دریدن پیراهنش ،لمس پستانهایش ، که شاید نوزادی با آن دهان کوچک سیری ناپذیر ،نوکشان را
اندکی از شکل انداخته است





Monday, July 10, 2006


شاید سیزده سال پیش بود.آره سال 72 یا 73.تقریبا دو سه هفته یکبار از زندان بابا رو می بردن دادسرا.مادرم یقین داشت که روزهای آخره آقایون مرحمت می فرمودن که تو این روزای آخر ما بتونیم برای ده دقیقه ای هم که شده همدیگرو ببینیم.من خسته،واخورده،پوستم رنگ پوست مرده ساعت سه بعد از ظهر از مدرسه می رفتم دادسرا
یارو دادستانه می شست روبرومون.بابام با اون چشمای سبز وحشی،با نگاهش یارو رو می درید.بش میگفتم این چرا دماغش اینقدر قرمزه؟میگفت از بس که خون خورده
یارو هی می گفت می گفت می گفت."دیگه حرفای آخرتونو بزنین،پنج دقیقه بیشتر وقت ندارین.پچ پچ اگه بکنین پرتتون می کنم بیرون".بوی گه گلاب زده می داد
ما سه تا،منو مامانو بابا می خزیدیم تو بغل هم.اشکمون به گونه ها وگردن همدیگه می چکید.بابا نمی ذاشت یارو متوجه گریه کردنش بشه.بعضی روزا پیش میومد که من
از شدت یاس،تو بغلش بیهوش می شدم.خوابم می برد.آره دقایقی از دیدارهای واپسین در خواب سپری می شد.مغزم خاموش می کرد.کار نمی کرد
تحقیر میشدم،گه مال میشدم.هر چقدر دست و پا میزدم نمی تونستم ضعفمو پنهان کنم.با اون چادر که رو سر نفرت انگیزم بند نمیشد،رو زمین کشیده می شد،به خاک مرده اون جهنم آلوده می شد
وقتی بر می گشتم خونه،صورتمو که تو آینه می دیدم،می رفتم تو حموم،می شاشیدم به آینه،می شاشیدم به حقارتم. می رفتم زیر آب جوش.پوستم سرخ میشد.می سوخت.پاک می شدم
خودمو سفت می پیچیدم لای حوله.نو می شدم
غوطه ور تو رطوبت تنم ،بیهوش می افتادم رو تخت...می خوابیدم
می خوابیدم
می خوابیدم

Saturday, July 08, 2006

رد مقطع خونین
بر ساقهای نحیف مرد

گور سیمانی نمور و
امتداد درد تا بینهایت
در ایستایی ثانیه ها

Wednesday, July 05, 2006

Cloudy

A tiny backyard covered by Ivies,
with an exquisite fount,
A green misty daydream through the window
It was my fairyland...

Sunday, July 02, 2006

Saturday, July 01, 2006

چه مضحک خواهم بود ، در قالب نیروی کاری ارزان که زبان انگلوساکسونها را خوب میداند

Sunday, June 25, 2006

حسرت،عشق گمشده،تعارض درونی؟
آیا همه آنچه در پستهای پیشین آمده است ، حول این سه محور میگردد؟
آیا میتوان گفت آنچه من مینویسم یا میاندیشم یا به زعم تو آنچه حرف من است منفک از دید من نسبت به پیرامون منست؟
بی شک حرف من چیزی جز تاثیر محیط پیرامون بر وجود من نیست حال بماند که این تاثیر تا چه اندازه باعث اغتشاش دید من نسبت به اطرافم شده است
اینچنین تصور می کنم که با بیان مشروح دریافت خویش، در جهت به ابتذال کشاندن مفاهیم حرکت خواهم کرد
نمی توانم درک کنم که منظور از"تکامل شعر به نثر" چیست،تکامل کیفی یا کمی؟
کدام شعر به کدام نثر؟ من مدعی خلق اثر نیستم ، تصاویر و فضاهای ذهنی من ، قالب نوشتاریی اینچنین را بر من تحمیل می کند
...

Wednesday, June 21, 2006

مسیح سییرا مائسترا
مصلوب بر دیواری زرداب بسته

کافه متروک

در امتداد گذرگاهی بی نقشه

Monday, June 19, 2006

نقره داغ شرم بر تنم
در غروب نا بهنگام چشمانت

Thursday, June 15, 2006

سکون سرد

افسون نافذ شب سپید
و
انعکاس مرثیه اشباح در
نور حزن آلود برف

Twilight

Wednesday, June 14, 2006

ساقه نو ، با آن تن نازک
چه قاطعانه در انکار تلخی من
روییده است
موتیف تاریک ، زایشگر فضایی بی نشان
مرد تلخ
سر فرو برده در گریبان ، سنگفرش سیاه و واپسین باران
سودای هماغوشی در این فضای بی نشان
همهمه ای گنگ، مونوتون مرگ
هووم م م م...چیزی شبیه وز وز سرد فلورسنت یا صدای خفیف الکتروموتور در سردخانه بیمارستان
زنی خفته ، نالان
ومن در این شب کشدار ، روی کاناپه ، مچاله در ملافه ، زنده به گور میشوم

Tuesday, June 13, 2006

خانه منتظر را غبار فرو پوشاند
چشم از من برگیرید